صحنه ای برهم زده عرش خدا را
ناله آورده به جنت مصطفی را
مادری بهر نوازش بر یتیمان
از کفن آورده بیرون دستها را
ایستاده همسرش گریان ونالان
برده سوی عرش دستان دعا را
ای خدا بی فاطمه حیدر چه سازد
خود بده صبر وتحمل مرتضارا
حلقه ماتم به دور نعش زهراست
پر نموده اشک آن ماتمسرا را
گریه ها اما بود آرام،آرام
وه چه مظلومانه کرده این عزا را
غمزده مولا علی آماده گردد
تا کند برپای دفن در خفا را
اسماعیل تقوایی
شد حرمت بیت خدا شکسته
خاکم به سر ، این در چرا شکسته
آل کسا در این سرا چو جمعند
شد حرمت آل کسا شکسته
مرآت حق نماست قلب آنان
سنگ جفا ، آئینه ها شکسته
این در چو قبله گاه جبرئیل است
باب حریم کبریا شکسته
اینجا ملک اذن ورود گیرد
از چیست باب این سرا شکسته؟
چون خانه ی مولود کعبه اینجاست
شد حرمت بیت خدا شکسته
این خانه بیت رحمت الهی ست
دشمن چرا این باب را شکسته
مابین این دیوار و در خدایا
آئینه احمد نما شکسته
زهرا بُوَد چون بضعه ی پیمبر
زین ضربه صدر مصطفی شکسته
از کشتن شش ماهه محسن او
قلب علیّ مرتضی شکسته
بر سینه دست غم چگونه کوبد؟
چون سینه ی صاحب عزا شکسته
استاد حبیب الله چایچیان (حسان)
بنده ای که فراتر از بنده است
دختری که چو ماهِ تابنده است
همسری مثل او نبوده و نیست
مادری که پناه فرزند است
ما همه ریزه خوار فاطمه ایم
شاهد حرف من خداوند است
فاطمه ، فاطمه ست پیش خدا
او شفیعه ست ، آبرومند است
هر که با فاطمه ست پیروز است
هر که بی فاطمه ست بازنده ست
فاطمه دختر پیمبر ماست
فاطمه مادر پیمبر ماست
غزل عاشقانه ی حیدر
شعر ناب ترانه ی حیدر
آفتاب نگاه پر مهرش
روشنی بخش خانه ی حیدر
ماهِ تکیه به آسمان زده ، چیست؟
سر زهرا و شانه ی حیدر
نام زهراست دُرِّ بین صدف
در قنوت شبانه ی حیدر
یا الهی به حق زهرا بود
قسم عارفانه ی حیدر
فاطمه در بلا سپر دارد
تا به سر سایه ی پدر دارد
شهر در سیل رفت و آمد بود
همه جا صحبت از محمد بود
همه جا پر شده حدیث غدیر
شرح حال علی زبانزد بود
به سرش شور رهبری دارد
پیر بیچاره ای که مرتد بود
مرتضی فکر کفن و دفن رسول
او پی تاج و تخت و مسند بود
او نفهمید که ولیِّ خدا
مرتضی بود و هست و خواهد بود
مرتضی کیست؟ نفْس پیغمبر
السلام علیک یا حیدر
یادشان رفته لطف حیدر را
یادشان رفته شأن کوثر را
چه قَدَر زود یادشان رفته
حرمت دختر پیمبر را
شاهد حرف من امام حسن
بین کوچه زدند مادر را
آیه ی صبر را تلاوت کرد
تا علی دید شعله ی در را
دست بسته کشان کشان بردند
این علیِ بدون یاور را
آه بانوی خانه را زده اند
ماه بانوی خانه را زده اند
چشم یک شهر در تماشا بود
بدترین لحظه های دنیا بود
مادر خانواده غرق به خون
پدر خانواده تنها بود
ذکر لبهای فاطمه ، حیدر
مرتضی گرم ذکر زهرا بود
بس که حبل المتین حاجت هاست
ریسمان هم دخیل مولا بود
پیش رویش کویر بود و کویر
پشت راهش دو چشم دریا بود
این مدینه به سینه آتش زد
سینه اش را مدینه آتش زد
چه بگویم که خون به راه افتاد
مادرم بین کوچه ، آه افتاد
مادری که پناه عالم بود
پر شکسته چه بی پناه افتاد
چه بگویم که روضه بسیار است
گذر شاه سمت چاه افتاد
عاقبت چشم باغبان در غسل
به همان لاله ی سیاه افتاد
مجتبی تکیه گاه طفلان بود
وسط کار تکیه گاه افتاد
یک علی مانده و یتیمانش
آیه های کبود قرآنش
نیمه ی شب زبان گرفته حسن
منصب روضه خوان گرفته حسن
زانویش را بغل گرفته حسین
آستین در دهان گرفته حسن
بین آغوش ، مادر خود را
با تمام توان گرفته حسن
سر خود را به زخم پهلوی
مادر مهربان گرفته حسن
داشت در بین روضه جان میداد
با همین گریه جان گرفته حسن
بانی روضه های ما حسن است
صاحب مجلس عزا حسن است
احمد ایرانی نسب
منبع : بیتوته